گفتوگو با هوشنگ توزیع، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش شاعر نقرهای دربارهٔ زندگی فریدون فرخزاد
سیما غفارزاده – ونکوور
اواخر ماه اکتبر امسال به تماشای تئاتر «شاعر نقرهای» که در سالن سنتنیال نورث ونکوور برگزار شد، رفتم. واقعیتش چندان راجع به این نمایش نمیدانستم، هرچند، همینکه نمایش دربارهٔ زندگی فریدون فرخزاد بود و آن را هنرمند شناختهشدهای چون هوشنگ توزیع نوشته، کارگردانی و بازی کرده بود، و همچنین دوست هنرمند عزیزم، آزیتا صاحبجمع، برنامهگذار این نمایش در شهرمان بود، کافی بود فکر کنم که نباید تماشای آن را از دست داد. و البته که اشتباه نکرده بودم؛ «شاعر نقرهای» کاری است که زحمت فراوانی برایش کشیده شده و هنوز جا دارد که با اجراهای هر چه بیشتر در شهرهای مختلف دنیا مورد قدردانی هنردوستان قرار گیرد. به بهانهٔ اجرای دوم تئاتر «شاعر نقرهای» در ونکوور در تاریخ ۵ ژانویهٔ ۲۰۲۰، گفتوگویی داشتهایم با هوشنگ توزیع، نویسنده، کارگردان و بازیگر این نمایش، که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خرید بلیت این نمایش اینجا کلیک کنید.
با سلام و سپاس از شما آقای توزیع برای وقتی که به ما دادید، گرچه شما هنرمند شناختهشدهای هستید، باز ممنون خواهیم شد ابتدا خودتان را برای آن دسته از خوانندگان ما که ممکن است کمتر شما را بشناسند، معرفی بفرمایید و بگویید که چطور شد وارد دنیای سینما و تئاتر شدید؟
من هوشنگ توزیع هستم و در سادهترین شکل ممکن باید بگویم من دستاندرکار مجموعهای هستم به نام هنر تئاتر و در این مجموعه که تمامی عمرم در آن غوطهور بوده، مینویسم، کارگردانی میکنم، بازی میکنم و هرآنچه که همراه این کار میآید، انجام میدهم.
کار بازیگری را، بهطور کاملاً تصادفی، از ایران شروع کردم. در گروههای مختلفی پرسه زدم تا اینکه در یک مرکز «آوانگارد» نمایشی بهنام «کارگاه نمایش تهران» با جوهر تئاتر بهمعنای واقعی کلمه آشنا و همنفس شدم. کمی پیش از انقلاب به نیویورک آمدم و سپس در ۱۹۸۵ به لس آنجلس رفتم و گروه تئاتری بهنام «کارگاه نمایش ۷۹» تأسیس کردم و بههمراه همسرم، شهره آغداشلو، تا به امروز چهارده نمایش به روی صحنه بردهایم که آخرینش نمایشی است بهنام «شاعر نقرهای».
لطفاً برایمان از نمایش «شاعر نقرهای»، خوانش شما از زندگی و مرگ فریدون فرخزاد، بگویید. تصور میکنم به سرانجام رسیدنِ این کار پروژهٔ بزرگی بوده است که شنیدن تاریخچهاش برای همه، خصوصاً علاقهمندان به هنر و ادبیات و آنها که شخصیت و زندگی حرفهای و هنری فریدون فرخزاد برایشان مهم است، جذابیت داشته باشد. و همچنین، بفرمایید چرا زندگی فریدون فرخزاد را انتخاب کردید؟
سالها پیش پیشنهاد بازی در نمایشی بهنام «ملاقات در سلطنتآباد» را در نقش شاه جوان (محمدرضا شاه پهلوی) دریافت کردم، که پیشنهاد گیجکنندهای برایم بود، ولی پس از گفتوگوهای بسیار، آن را با ترسولرز پذیرفتم. نتیجه خیلی خوب از کار درآمد و برای من بهعنوان بازیگر سفر تجربی خارقالعادهای بود.
چند سال بعد از آن، پیشنهاد بازی در یک فیلم سینمایی در نقش فریدون فرخزاد را دریافت کردم که بدون تأمل جواب رد دادم. بهنظرم ریسک بزرگی بود. از هر لحاظ. اما آن هم بهدلیل کنجکاویام در توانستن یا نتوانستن آن، تبدیل به جواب مثبت شد. فیلم کوتاهی بهعنوان نمونه در برلین ساخته شد و نتیجه عالی از آب در آمد. اما بهدلایل مالی فیلم بلندِ آن صورت نگرفت. در آن زمان، من مطالعات زیادی روی شخصیت پررنگ فرخزاد کرده بودم و تمرینات فشرده در زمینهٔ رفتار فیزیکی و خصوصیات روانی او ازجمله صدای منحصربهفرد و رقصها و آوازهایش انجام داده بودم. تا اینکه حدود سه سال پیش تصمیم گرفتم نمایشی یکنفره بنویسم و به روی صحنه ببرم، اما این نمایش یکنفره بهمرور تبدیل شد به نمایشی بهنام «شاعر نقرهای» با چندین و چند بازیگر، خواننده و رقصنده!
آیا شما شخصاً آشنایی یا مراودهای با فریدون فرخزاد در زمان حیاتش داشتید و آیا او را از نزدیک دیده بودید؟
من فریدون فرخزاد را از نزدیک نمیشناختم. در تمام طول این سالها دو بار او را ملاقات کردم و جمعاً شاید پنج دقیقه با هم صحبت کرده باشیم. یکبار زمانی که من در سریالی تلویزیونی بهنام «حرف تو حرف» با آقای حسن خیاطباشی کار میکردم و در استودیوی تلویزیون ضبط داشتیم، تصادفاً با هم روبهرو شدیم و یکبار هم سالها بعد بود در لس آنجلس که این بار شاید با هم حرف هم نزدیم. اما اجازه بدهید خیلی کوتاه اشاره کنم به یک واقعهٔ خیلی خیلی جالب. آقای فرخزاد یکبار به یک دوست مشترک ما پیغام داده بود: «به آقای توزیع بگو یک نمایشنامهٔ سهنفره بنویسد که من با او و شهره به روی صحنه برویم.» و گفته بود که او دوست دارد نقش پسر من و شهره را بازی کند. این در زمانی بود که او در لس آنجلس کار و زندگی میکرد و من و شهره نمایش «بوی خوش عشق» را اجرا میکردیم.
من اعتراف میکنم که در آن زمان درک حرف او را نداشتم. با خودم فکر کردم که فرخزاد چگونه میتواند نقش فرزند من و شهره را بازی کند؟ اگر درک امروزی را میداشتم، حتماً آن نمایش را مینوشتم و با او همبازی میشدم.
تا جایی که میدانم، فریدون فرخزاد تنها هنرمند ایرانیای بود که پس از انقلاب در خارج از ایران ترور شد. فکر میکنید چه چیزی فریدون فرخزاد را بهنسبت دیگر هنرمندان متمایز میکرد که باعث شد مورد هدف قرار گیرد؟
فریدون فرخزاد عضوی از یک خانوادهٔ استثنایی در ایران بود. بعد از تحصیلاتش در آلمان در رشتهٔ فلسفه و حقوق به ایران بازمیگردد و پس از یک سال بیکاری به تلویزیون ملی ایران مراجعه و تقاضای شغل میکند و خیلی زود به مشهورترین شومن و چهرهٔ تلویزیونی ایران بدل میشود. جالب اینجاست که او در این کار هیچ تجربهای از قبل نداشت.
اما در کنار آوازخوانی، رقصیدن و جوک گفتن، او کارهای اجتماعی-فرهنگی زیادی کرد. او پایهگذار یک برنامهسازی تفریحی برای مردم شد، اما برنامههای تفریحیای برخاسته از قلب و پر از پیام و پر از مفهوم. مصاحبههای خیابانیاش هنوز راهگشای دیگران است. مشخص بود که از زمان خودش بسیار جلوتر بود و بههمین دلیل سرنوشتش بسیار متفاوت با دیگران شد. اما پس از انقلاب و در دوران مهاجرت به خارج از کشور، تبدیل به یک فعال سیاسی شد و دست آخر در راه اعتقادی که داشت و علیرغم آنکه هرگز خشونت را تبلیغ نکرد، قربانی خشونتگرایی بیمارگونهایی شد و جان داد. اما تفاوتش با دیگر هنرمندان این بود که به نعل و به میخ نمیزد. باید اشاره کنم که معدود هنرمندانی بودند و هستند که همچون او، همان راه را رفته و میروند، اما بسیار معدوداند.
کار شما در اجرای نقش فریدون فرخزاد، که شخصاً در اجرای ماه اکتبر در ونکوور تماشاگر این نمایش بودم، بیتعارف عالی بود. فارغ از شباهت ظاهری – که قطعاً کار هنرمندان گریمور و طراح لباس نیز در این میان تأثیر بسزایی داشته است – رفتن در پوست فریدون فرخزاد، باید کار دشواری بوده باشد. چطور به خلق شخصیت او، تا این حد زنده و ملموس، رسیدید؟
جواب ساده و اولیهاش این است که بگویم با تمرین و تمرین و تمرین و تحقیق و غیره. اما گاهی در عرصهٔ هنر اتفاقهایی میافتد که نمیتوان آن را تعریف کرد. برخی از کارها در امتداد ادامهٔ شغل است، ولی برخی دیگر از جایی دیگر میآیند. نمیدانم، برایم روشن نیست که چرا پارهای از کارهای یک نفر خوب میشوند یا بد. اما برخی کارها حسوحال دیگری پیدا میکنند. اجازه بدهید به عمقش نرویم. بهتر است همانطور رازگونه باشد!
در به تصویر کشیدن بخشی از زندگی خصوصی فریدون فرخزاد و آنجا که به همجنسگرایی او پرداختهاید، یعنی رابطهٔ او با دوست پسرش در اروپا، آیا با محذوراتی مواجه بودهاید؟ بر خلاف بقیهٔ صحنههای این نمایش که اغلب واقعگرایانه است، در این قسمتها، حرف نزدن مستقیمِ دوست او و تنها پخش صدایش – در حالیکه خطاب به فرخزادِ حاضر در صحنه است – بههمراه حرکات آهسته و گاه ساکنِ او، فضا را از دیگر صحنهها متفاوت و تا حدودی فراواقعگرایانه میکند. ممنون خواهم شد کمی در اینمورد توضیح بدهید.
بهنظر من هنر هیچوقت قرار نیست که شانهبهشانهٔ واقعیت قدم بردارد. ساقهٔ این درخت که هنر میدانیماش، شاید واقعیت باشد، اما شاخههایش میتوانند به جهان رؤیا و تخیلات شاعرانه سفر کنند. بهویژه آنکه فریدون فرخزاد پیش و بیش از هر چیزی شاعر بود. نگاه من بهعنوان نمایشنامهنویس هم یک نگاه نمایشی به زندگی یک شاعر بوده است، اما این نمایش به تمامی خصوصیات اخلاقی، اجتماعی، هنری و سیاسی فریدون فرخزاد وفادار بوده است. در مورد همجنسگرایی یا بهتر است بگوییم «دگرباشی» او، که چندان مورد توجه من نبوده است و همینطور در زندگی خصوصیاش، فضولی زیادی نکردهام. اما همه باید بدانیم که او دو بار ازدواج کرده بود و دو فرزند داشت و با زنان زیادی هم احتمالاً ارتباط داشت. در صحنهٔ مورد نظر شما، یعنی همان صحنهای که با دوستش یا به قول شما، دوست پسرش حرف میزند، از دید نویسنده دارد با شخصی بهنام «حضور» که هم میتواند دوست پسرش باشد و هم میتواند معشوقش باشد حرف میزند. بههمین دلیل نقش «حضور» را زنی در لباس مردانه بازی میکند که اشاره به دوجنسیتی بودن دارد، ولی صحنه از قفس واقعیتگرایی پرواز میکند و فراواقعگرایانه میشود و من آن را دوست دارم. برای من، فریدون در این صحنه تبدیل به مولانا میشود که با شمس حرف میزند. این نکته را برخی میتوانند درک کنند و برخی دیگر نه. اگر درک شد به عمق بیشتری رفتهایم و اگر نشد، لطمهای وارد نشده است. آن صحنه درونیترین لایهٔ حسی فریدون است.
در این نمایش، بازیگران هر یک بهطور جداگانه هدستی دارند و صدایشان از طریق میکروفن آن هدست پخش میشود. چرا از این سیستم در اجرای این نمایش استفاده شده است؟ آیا وجود این هدستها بهلحاظ بصری به طبیعی بودن بازیها صدمه نمیزند؟
اشارهٔ درستی میکنید. استفاده از میکروفنهای گوشی یا هدست، از طبیعی بودن صحنهها کم میکند. بهنظر من حتی باید گفت لطمهٔ زیادی میزند. گروه ما در تئاترهایی با صحنههای کوچکتر از این میکروفنها استفاده نمیکند، اما در صحنههای بزرگ چارهای جز این نیست. بهخصوص در نمایشهایی که بهشکلی موزیکالاند. در تمام تئاترهای برادوی، چه موزیکال و چه دراما، از این میکروفنها استفاده میشود.
بازخوردهایی که پس از اجراهایتان داشتهاید چه بودهاند؟ میدانیم که فریدون فرخزاد سخنوری رُکگو بود با زبانی تلخ که هر کسی را تاب و تحمل آن نبود، و بههمین سبب، همانطور که در نمایش نیز میبینیم، دوستان واقعی او انگشتشمار بودند و در مقابل، دشمن کم نداشت؛ چه در داخل و چه در خارج از کشور. از آنجا که متأسفانه دشمنانِ چنان تفکراتی همیشه در همهجا هستند، آیا تاکنون از این کار شما انتقادی هم شده است؟
درست اشاره میکنید که فرخزاد زبان تندی داشت. حتی میتوان جلوتر رفت و گفت گاهی زبانی توهینآمیز داشت که بسیاری را عصبانی میکرد. بههمین دلیل در «شاعر نقرهای» تلاشی برای بهتر نشان دادن او از آنچه که بود، نشده است. اما در قضاوت یک شخص باید به مجموعهٔ آن شخصیت نگاه کرد. همهٔ ما عصبانی میشویم، ناسزا هم میگوییم، ولی یکدیگر را نمیدریم. دریدن یک موجود انسانی، انسانی نیست. باز هم اشارهٔ درستی کردید که فریدون دوستان کمی داشت و دشمنان بسیاری، اما بسیاری از آن دشمنیها آغشته به حسادت، نداشتن تحمل دیگری و از روی تعصب بوده است. فرهنگ نخبهکشی در جامعهٔ ما سابقهٔ طولانی دارد. آنهایی که معروفیتشان مدیون فرخزاد و شوی «میخک نقرهای» او بود، چرا آنقدر با وی نامهربان بودند؟ بهنظر من فرخزاد را آن ضربههای چاقو نکشت. پیش از آن ضربهها، «ما» او را کشته بودیم. فرخزاد از دید من برای فرار از جهنم انسانی به آغوش مرگ پناه برد.
«شاعر نقرهای» منتقدان خودش را هم حتماً دارد. آنها را هم شنیدهام و هم خواندهام و مخالفتی با آنها ندارم. معتقدم اگر در یک اثر هنری بتوانید همه را راضی کنید، باید به اثرتان شک کنید! اما بهیاد هم ندارم در هیچ کار نمایشیای که من کردهام، اینهمه نقدهای مثبت و همراه و موافق گرفته باشد. نمایش «بوی خوش عشق» را که کنار بگذاریم، «شاعر نقرهای» بیشترین ارتباط را با تماشاگر برقرار کرده است.
فکر میکنید بشود این کار را بهصورت فیلمی سینمایی هم اجرا کرد؟
حتماً میشود. در این راه تلاشهایی هم شده است و امیدوارم روزی بتوانم سرمایهٔ لازم را فراهم کنم تا این قصه توسط همهٔ ایرانیان دیده شود.
این نمایش اولین بار در کدام شهر برگزار شد و تا کنون در چه شهرها و کشورهایی اجرا داشتهاید؟ و اجراهای بعدی این نمایش در چه شهرهایی خواهد بود؟
اولین اجرای «شاعر نقرهای» در بیست و سوم ژوئن امسال در شهر لس آنجلس بود و بعد در شهر تورنتو و در جشنوارهٔ تیرگان اجرا شد و تا به حال ۱۴ اجرا داشته که بیشترین آنها در کالیفرنیا بوده است. در شهرهای سانفرانسیسکو، اورنج کانتی، واشنگتن دیسی، ونکوور، دالاس، ساکرامنتو اجرا داشتهایم و بهزودی در شهرهای سیاتل، اجرای مجدد در ونکوور (پنجم ژانویه)، سن حوزه، مورین کانتی (سانفرانسیسکو)، سن دیهگو، نیویورک، شیکاگو، بوستون و بهاحتمال زیاد در شهرهای اروپا و استرالیا اجرا خواهیم داشت.
تا به اینجا، کدامیک از اجراهایتان را بیشتر دوست داشتهاید و چرا؟ اجرای ونکوور و استقبال تماشاگران در این شهر را در مقایسه با دیگر شهرهای دنیا چطور دیدید؟
اجرای ما در شهر ونکوور یک اجرای استثنایی بود. دلیلش را نمیدانم، اما وجداناً تا بهحال اجرای متوسطی نداشتهایم. ارتباطی که این نمایش، هم با تودههای مردم و هم تماشاگران حرفهای تئاتر و صاحبنظران برقرار کرده، خارج از انتظار من و گروهمان بوده است. پیش از این گفتم که گاهی اتفاقهایی در یک کار هنری میافتد که قابل تعریف نیست. تنها میتوانم بگویم که رضایت قلبی غیرقابل توصیفی از این اتفاق دارم و شکرگزار توجه مردم هستم و قدرشان را میدانم. بهنظرم ما پس از سالها دارای جمعیتی تئاتردوست و فهیم شدهایم که نهایت آرزویمان بوده است.
لطفاً از پروژههای آتیتان برایمان بگویید.
در کنار تلاش جدی برای فراهم آوردن امکاناتی برای ساختن یک فیلم سینمایی بر اساس «شاعر نقرهای»، روی طرحی کار میکنم به سبک تئاترهای برادوی با هنرپیشگان زیاد. اجازه بدهید بعداً راجع به این موضوع حرف بزنیم. این فعلاً یک آرزو است.
اگر صحبت دیگری دربارهٔ نمایش «شاعر نقرهای» یا هر موضوع دیگری با خوانندگان ما دارید، لطفاً بفرمایید.
حرفی دارم که بیشتر یک خواهش است. خواهش من از مردمانی که دوستشان دارم این است که در زندگی خود، هرچه که هست، بیتفاوت باقی نمانند. تاریکی و ظلمت همیشه خودش را تحمیل میکند، اما برای روشنایی این جهان باید چراغی روشن کرد و در دل این خواهش، خواهش دیگری دارم از آنهایی که «شاعر نقرهای» را دیدهاند و دوست داشتهاند، آن را به دوستانشان معرفی کنند. دوست دارم این نمایش را همهٔ ایرانیان ببینند. ضمناً بسیار دوست دارم از خانم آزیتا صاحبجمع و بالهٔ ملی پارس برای اجرای نمایش «شاعر نقرهای» در ونکوور از صمیم قلب سپاسگزاری کنم. بدون ازخودگذشتگی ایشان قادر به اجرایی رضایتبخش در ونکوور نبودیم.
از شما هم که به دسترنج ما توجه کردید، بسیار سپاسگزارم.
سپاس دوباره از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.